انجمن ضد زنان شلوغ
حکایات و داستانها ی زیبا و پند آموز برای زنان و دختران
درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتان خوش آمدید دوستتان دارم . نظر بدهید و مرا یاری کنید این وبلاگ برای شماست و بدور از ابتذال و تصاویر مستهجن و بد آموزی های رایج است .بخاطر خودتان هم شده مرا راهنما باشید با تشکر
نويسندگان

 

زن: اگه امشب نياييبريم خونه مامانم ،ديگه منو نمي‌بيني! مرد: براي چي؟ زن: واسه اينكه چشم هاتودرمي‌آورم !
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
غضنفره ميره درخونه دوستش و هر چي در ميزنه کسي درو باز نميکنه با خودش ميگه فکر کنم در خرابهبهتره زنگ بزنم!
*********
از يارو مي پرسندچرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز مي کنن ؟ ميگه : آخه پياده خيلي راهه !..........
به غضنفر ميگن چراميري سربازي؟ ميگه والا فقط به خاطر مرخصي هاش !.....
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- به غضنفر مي گن چراقرصات رو سر وقت نمي خوري ؟ ميگه : مي خوام باکتری و ميکروبا رو غافل گير کنم !
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به پسره مي گن:
 اگهدنیا رو بهت بدن چی كار می كنی
می گه; من فعلا می خوام درسمو ادامه بدم !.....
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
غضنفر داشت آب جوش ميريخته توي باغچه! بهش ميگن: چرا آب جوش ميريزي تو باغچه؟؟؟ ميگه: آخه چاي كاشتم !.........
به یه بابایی میگند:شنیدی رئیسِ بهشت زهرا رو گرفتند؟ میگه نه! واسه چی؟ میگند: آخهسئوالهای شب اول قبر را لو داده
به غضنفر مي گن خواص نوشابه را بگو. ميگه آب داره،گاز داره، ولي حيف تلفن و برق نداره
 
 
دو شنبه 20 تير 1390برچسب: تلاش , :: 13:16 ::  نويسنده : پورباقر مهنه

 در يك سايت بانكي مطالب زير بچشم مي خورد  كه براي شما پند دارد .

نازگل,ته تغاری بابا و دختر نازنازی مامان است.اما ناز پروده نبوده,نیست و افتخارش هم همین است. وقتی هنوز دانش آموز دبیرستان بود خواهربزرگش دخترش را نزد آنها می گذاشت و سرکار می رفت. گلی هم که نگران سن بالاو بیماری مادرش بود با کمال میل از خواهر زاده اش نگهداری می کرد . حتی یک بار هم گلایه نکردو نگفت که بچه خواهرم را من نباید بزرگ کنم ,من خودم نوجوانم و نیاز به مراقبت دارم.
به آشپزی و هتلداری علاقه داشت اما به اصرار یکی از خواهرانش وارد رشته ارتباطات شد که متاسفانه هیچ علاقه ای به آن نداشت به این دلیل هر روز دانشگاه به اندازه یک سال از عمرش می کاست اما خود کرده را تدبیر نیست.
غیرت یک خصلت مردانه است این تصوری است که در ذهن بسیاری از مردم نقش بسته و تصور می کنند این خصلت در خانم ها محلی از اعراب ندارد اما گلی و گلی ها ثابت کرده اند که اینطورنیست.
خدا نعمت را بر پدر گلی تمام کرده و 5 دختر سالم که هرکدام یک لشکر اندبه او ارزانی داشته اما به طور قطع پرداخت هزینه های هرکدام از آنها چندان آسان نبوده و نخواهد بود بنابر این گلی برخود واجب میدید که در تامین هزینه های دانشگاه آزاد به پدر کمک کند بنابر این از همان روزهای نخستین دانشگاه در جستجوی کار برآمد . مدتی هم در یکی از خبرگزاری های نیمه دولتی کار کرد اما روحیه اش با خبرنگاری مطابقت نداشت و با وجود حمایت های خواهر و شوهر خواهرش کار را رها کردو در جستجوی حرفه ای برآمد که با خواست هایش مطابقت داشته باشد.
پس از مدت کوتاهی در یک تالار پذیرایی مشغول به کارشد و به پذیرایی از میهمانان تالار که برای جشن,ازدواج و افطار گرد هم می آمدند می پرداخت .حقوقش چندان بد نبود و از این بابت خدارا شکر می کرد.
یکبار یکی از همکارانش از او خواست تا در یک تالار دیگر به صورت قرضی یک شب کارکند اما نمی دانست که آن شب به یکی از سخت ترین شبهای زندگی اش بدل خواهد شد. هنگام ورود به تالار تمام وسایلش راتحویل گرفتند و مجبورش کردند لباس فرمی که به تنش گریه می کرد بپوشد آخر شب اما ماجرایی اتفاق افتاد که برای گلی داستان ما بس گران می آمد و پژمرده اش کرد.مدیرتالار یکی از کارمندان خانم ویکی از کارمندان آقایش را مجبور کرده بود تا تمامی کارکنان را موقع خروج تفتیش کنند تا مبادا چیزی ندزدیده باشند!! برای کسی که برای تهییه پول حلال تا پاسی از شب کار می کند تا روزی حلال بدست آورد این رفتار بسیار سنگین خواهد آمد به همین خاطر گلی پس از تفتیش بدنی حاضر نشد حقوقش را که حقش بود دریافت کند و پاکت را به صاحب تالار که یک سرهنگ خیلی مسن بازنشسته بود داد و گفت به نظرم شما محتاج ترید .
گلی 20 ساله آن شب بزرگترین درس زندگی را به یک پیر مرد 70 ساله داد.
اما این برخورد باعث عقب نشینی گلی نشد و تمام چهار سال تحصیل تلاش کرد و بیشتر هزینه های دانشگاهش را خودش پرداخت ومبلغی هم برای تهییه جهیزیه اش پس انداز کرد.
به راستی بعد هر سختی آسانی است.
این وعده خداوند است وعده ای که خدا در قرآن به ماداده و در آن هیچ تردیدی نیست اما نگارنده این آیه را با دیدن زندگی گلی با پوست و گوشت خود احساس کرد و به یقین رسیده است.
او این روزها زندگی شیرینی دارد از تهران مهاجرت کرده وزندگی معمولی وخوبی را می گذراند.دست از تلاش نکشیده اما فرزندش را به هرچیزی ترجیح می دهد و امید وار است شیر دختری مثل خودش تحویل جامعه کند.
 
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 64
بازدید دیروز : 1013
بازدید هفته : 1077
بازدید ماه : 2009
بازدید کل : 57244
تعداد مطالب : 492
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


---------------------------------------------------------------- ----------------------------------------------- <-Text1->
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت